✿ برگ سبزی در دفتر عمر ...
مروری بر گذشته به مناسبت 9 دی امسال
یادمان نرود خدا شمر را بر سینه ی امام حسین دیده است!!!
ماندنی شدی بر ما تا هیچگاه فراموش نکینم که عاشورا دوباره تکرار شدنیست اگر غفلت کنیم از سپاه امام جا می مانیم
جاماندنی غیر قابل جبران ، کافی بود که فردا روزی در خانه هایمان میماندیم ، آن وقت خدا میداند من و تو اکنون در چه حالی بودیم!
خدا میداند...
سال 88 یه دانش آموز دبیرستانی بودم
اون روزا حسابی فضای مدرسه ها هم بهم ریخته بود و کلی تو کلاسا جروبحث و کلکل بود
کلا کلاسامون به همه جا شباهت داشت الا کلاس درس ، مخصوصا زنگای تفریح
ما هم که تو کلاسمون ده نفر بیشتر نبودیم حسابی میتونستیم یقه ی همدیگرو بگیریم و دیگه ادامه ندم...
این شعر ماه عسل اون روزاست ، امروز کلی گشتم تا لای دفتر کتابای قدیمیم پیداش کردم
هیچ وقت یادم نمیره ، وقتی این شعرو نوشته بودم با کلی ذوق و شوق رفتم به یکی از دبیرام نشون دادم تا نظرشونو بدونم
ایشون هم کلی ازش تعریف کردن
حالا بماند همچین چیز جالبی هم نشده
ولی کلی باهاش خاطره دارم
اصلا به این بصیرت خودم تو اون سال میبالم
البته این یه برشی از متن اصلیه
من بدیدم چند وقتی قبل تر
زنده شد باز آن هوای سردتر
قطره ای خود را جدا از آب کرد
اجنبی را بی صدا فریاد کرد
با دروغ و حیله و مکر و کلک
یک صدا فریاد می زد ای فلک
خوب می دانی منم آن مرد حق
دیگران هم هرچه گویند رد حق
آسمان بغضش گرفت فریاد زد
خواست غرش سر دهد سر باز زد
صبر کرد چون صبر ایوب نبی
طاقتش بسیار بود ، کم کم ، ولی ...
در زمان عشق بازی زمین
آن زمین عاشق از بهر نگین
چند تن از جلبکان حاضر شدند
سنگ ها بر آب و بر عاشق زدند
شد نمازِ ظهرِ آن ظهرِ قیام
سنگ و کف گشت جای شمشیر از نیام
این دفعه جایی برای صبر نیست
آخر اینبارحرف معشوق نبیست
گشت زنده انقلاب سی بهار
نهم دی عاشقان را یادگار