از اربعینت سهم من انگار دوریست
تقدیر آدم های نالایق صبوریست
آقا شنیدم اربعینت بی نظیر است
ای کاش از نزدیک می دیدم چه جوریست
حتما برای چشم های بی قرارم
دوری ز نور بارگاهت عین کوریست
از اربعینت سهم من انگار دوریست
تقدیر آدم های نالایق صبوریست
آقا شنیدم اربعینت بی نظیر است
ای کاش از نزدیک می دیدم چه جوریست
حتما برای چشم های بی قرارم
دوری ز نور بارگاهت عین کوریست
با ذکر و یادت این روزهایم را می گذرانم
روزها و ساعاتم بوی درد دارد
بوی تلخ جدایی و دوری
تازگی ندارد!
سالیان سال است که این گونه می گذرد
اما هر سال
قصه به اینجا ها که میرسد
بغض پنجه می اندازد بر گلو
باور کن گرفتار شده ام
باور کن دست من نیست
این زندگی و این روال پرتکرار
قصه ی تلخ دوری را رقم زده
کاش کاری از دستم برمی آمد
برای این دل بیچاره
تا این گونه جان ندهد
در جلوی دیدگانم
این اسیر دور افتاده از وطن را
کی با خود همراه می کنی؟
من همچنان درد اسارت را به جان می خرم
اما بگو آیا قصد نگاه کردن به مارا داری؟!
.
.
.
.
***امیری حُسین و نعم الامیر***
آقاجان زائرانت در تدارک سفرند
و من بی لیاقت
مدام در حال کتمان حقیقت
براستی که باز من جاماندم
سلام آقا
بالاخره ماه شما نمایان شد
هر چند که نور وجودتان سراسر ماه ها را فرا گرفته است
اما...
این ماه حال و هوایی دارد خاص ، از جنس شما!
کاش آن قدر که در این ماه از شما می گوییم
کمی ، فقط کمی عمل می کردیم
کاش به خودمان می آمدیم
کمی تفکر می کردیم
و کمی آستین همت را در زندگی خودمان بالا می زدیم
کاش می فهمیدیمت
تو و افکارت را
کاش مرهم بودیم بر زخم های آن ظهر جان فرسا
اما انگار این ماه نمک میشویم بر دلت ، بر جگر سوخته در بیابان کربلا
من ، او ، آن یکی ، هرکداممان به قدر وجود و بودنمان زخمی بر دل شما می زنیم
هر کداممان یک جور
مگر زخم زدن بر شما فقط با سلاح است
مگر فقط با بی حجابی و گناه است
آری این ها هست
اما این ها همه نیست
من میدانم که سکوتم ، که بی حرکتی ام ، که بداخلاقی و بی عقلی ام و بی تفاوتی ام یک زخم است بر قلب پر جراحت آن روز شما
می دانم که از لطف شماست
از بزرگواری و اربابی شماست که من هنوز ادعای عاشقیت را بر دل دارم
می دانم اگر عاشق بودم وضع دنیا که نه ، وضع اطرافم بهتر از این ها بود
اصلا وضع زندگی خودم
وضع عقیده و اعمال خودم
آه ای حسین...
میدانم که میدانی از این سرگشتگی ها خسته ام
من نیاز به یک معجزه دارم
تا چون صاعقه ای روشن کنم شب تاریک اطرافم را
من ایمان دارم که می شنوی صدایم را
کاش این اربعین مرا نیز مهمان خود کنی
شاید به حرمت مهمانیت
به حرمت چند روز همسایگیت
من نیز حسینی شدم از جنس واقعی
کاش آقا از همین امشب
نگاهم کنی به چشم یکی از زائران حرم
کاش...
قــــدم قــــــــــــــــدم تـــــا خـــــــــــــدا
حَــرم ، حُــســیـن ، کــــربـــــلـــا ...
دلم که شهادت می خواهد!
اما اگر دنیایم امانی به تعقلی عملی دهد...
اگـــر اگرهای زندگیم رخصت دهد...
اگر این نفس وامانده مجالی به بی قراری های فطریم دهد...
آن وقت من که نه ، شهادت خودش به استقبالم خواهد آمد.