از اربعینت سهم من انگار دوریست
تقدیر آدم های نالایق صبوریست
آقا شنیدم اربعینت بی نظیر است
ای کاش از نزدیک می دیدم چه جوریست
حتما برای چشم های بی قرارم
دوری ز نور بارگاهت عین کوریست
از اربعینت سهم من انگار دوریست
تقدیر آدم های نالایق صبوریست
آقا شنیدم اربعینت بی نظیر است
ای کاش از نزدیک می دیدم چه جوریست
حتما برای چشم های بی قرارم
دوری ز نور بارگاهت عین کوریست
سلام آقا
بالاخره ماه شما نمایان شد
هر چند که نور وجودتان سراسر ماه ها را فرا گرفته است
اما...
این ماه حال و هوایی دارد خاص ، از جنس شما!
کاش آن قدر که در این ماه از شما می گوییم
کمی ، فقط کمی عمل می کردیم
کاش به خودمان می آمدیم
کمی تفکر می کردیم
و کمی آستین همت را در زندگی خودمان بالا می زدیم
کاش می فهمیدیمت
تو و افکارت را
کاش مرهم بودیم بر زخم های آن ظهر جان فرسا
اما انگار این ماه نمک میشویم بر دلت ، بر جگر سوخته در بیابان کربلا
من ، او ، آن یکی ، هرکداممان به قدر وجود و بودنمان زخمی بر دل شما می زنیم
هر کداممان یک جور
مگر زخم زدن بر شما فقط با سلاح است
مگر فقط با بی حجابی و گناه است
آری این ها هست
اما این ها همه نیست
من میدانم که سکوتم ، که بی حرکتی ام ، که بداخلاقی و بی عقلی ام و بی تفاوتی ام یک زخم است بر قلب پر جراحت آن روز شما
می دانم که از لطف شماست
از بزرگواری و اربابی شماست که من هنوز ادعای عاشقیت را بر دل دارم
می دانم اگر عاشق بودم وضع دنیا که نه ، وضع اطرافم بهتر از این ها بود
اصلا وضع زندگی خودم
وضع عقیده و اعمال خودم
آه ای حسین...
میدانم که میدانی از این سرگشتگی ها خسته ام
من نیاز به یک معجزه دارم
تا چون صاعقه ای روشن کنم شب تاریک اطرافم را
من ایمان دارم که می شنوی صدایم را
کاش این اربعین مرا نیز مهمان خود کنی
شاید به حرمت مهمانیت
به حرمت چند روز همسایگیت
من نیز حسینی شدم از جنس واقعی
کاش آقا از همین امشب
نگاهم کنی به چشم یکی از زائران حرم
کاش...
قــــدم قــــــــــــــــدم تـــــا خـــــــــــــدا
حَــرم ، حُــســیـن ، کــــربـــــلـــا ...
مبـــــــارک اســــــــــت بــــــــانــــــــــو...
امـــــــــــــــا ، این دلهره برای چــــیــــــــــــــســـت ؟!
خـــــــدا بــــــــــزرگـــــــــــــ اســـــت بــــــــانــــــــــو ...
آرام بــــاش...
شش ماه کنار توست ، در آغوشــــــت ! ، آرام بــــــاش...
به خنده هایش نـــــگاه کـــــن... نــــمــــی دانـــــم چـــــه می بـــیـــنـــد در رویــــای کــــودکـــــانه ی خـــــویش...
شایـــــد خواب شــــــــــــش ماه دیــــگر را...
خواب دستــــان بابا را...
خواب آغــــــوش زهـــــرا را ...
آرام بـــــــــــــــاش بــــــــانــــــــــو ، آرام باش...
آه ای کربلا!!!
چقدر تو بی وفایی...
نه وفا کردی به عباس..
و نه به این دل پر احساس...
چقدر ازت خواستم
دوباره زود بیام پیشت
ولی همش خبر میاد
دوستام فقط میان پیشت
فقط میای به خوابمو
آتیش میدی این قلبمو
غصه نمیخورم آخه
شیرینه رویاهای تو
دلنوشت: همه دارند به پابوسی تو می آیند طبق معمول من بی سروپا جا مانم
السَّلام عَلی قَلبِ زِینبِ الصَّبور
خرج تو میکنم دلتنگی هایم را ، به امید دیدار کربلای تو ...
من دلم نازک است و زود می گیرد...
اما ایمانم اگر به چیزی بند کند ، دیگر هیچ حرفی نمی تواند آن را سست کند ؛
ایمان دارم وقتی دلم عجیب برای تو تنگ می شود ...
وقتی عجیب دل هوای دیدارت دارد ...
وقتی عجیب جاذبه ی قلبم به سوی توست ...
آن لحظه نوشته می شود به پایم ثواب زیارتت!
و دلم قرص میشود که تو را از همین اتاقم و پشت پنجره ای نیمه باز زیارت کرده ام...
وقتی که نسیم ، موهایم را نوازش میکند...
به خودم تلقین می کنم که تو صدایم را شنیده ای و قدری از هوای ملکوتی بین الحرمینت را برای دل خسته ام فرستاده ای...
من به همین چیزها دل خوش کرده ام و گرنه که تا بحال از غم دوریت ...
دلم به حال خود میسوزد...
دلم میسوزد که نمی توانم از نزدیک بـــبــــــویـــمــت...
عطر سیب حرمت آرزوست ...
حضرت ارباب ، ســــلامٌ عَــلَـــیــــک...
پ.ن : میترسم از شب قدر ، نکند بیاید
و برود و من جا بمانم از قافله ی کربلایی های امسال ، نکند امسال کربلایی نشوم ...