می بازی!
اگــــر با خدا بزرگ نشوی...
این چه حکمیست که صادر کرده ای بر دل بی نوا
مگر توان او را می دانی؟
دوری از "او" ظلم بزرگیست
تو بزرگ می شوی هر روز
و مشکلاتت بزرگ تر
و ادعایت گوش فلک را کَر کرده است
کمی فکر کن
با این همه ادعا تا به حال کجای دنیا را گرفته ای؟
حواست هست؟
این دنیاست که تو را به بازیچه ی خویش گرفته است
آیا قدر و منزلت تو این بود؟
سر و کله زدن ها پای هیچ
پای پوچ؟
به خود آی
در پی این همه بزرگ شدن بیا و کمی هم بزرگ شو
بزرگ شو بفهم که تو بدون "او" یعنی هیچ!
برگرد به آغوشش
خدا چشم انتظار بوسیدن توست
...