این که منظور خود منم!!!!
خودِ خودِ من
حالا یا آقا میاد یا نه
اگه که نیومد و من رفتم ، اصلا جاهل نبودم
اگه هم اومد من جزء سربازاش که نه جزء سرداراشم!!!!
ای داد بی داد از این همه توهم خود خوب پنداشتی ما!!!
ای داد از این همه تغافل!
این که منظور خود منم!!!!
خودِ خودِ من
حالا یا آقا میاد یا نه
اگه که نیومد و من رفتم ، اصلا جاهل نبودم
اگه هم اومد من جزء سربازاش که نه جزء سرداراشم!!!!
ای داد بی داد از این همه توهم خود خوب پنداشتی ما!!!
ای داد از این همه تغافل!
مرا ببخش نگشتم چنان که می خواهی
به پات جان نسپردم ز فرط خودخواهی
همیشه عهد شکستن ز سمت من بوده
مرا ببخش که سوگند خورده ام گاهی
تمام عمر فقط ادعا، که یار توام
ولی دریغ چه گویم، خودت که آگاهی
عزیز کشور جانی و یوسف دنیا
ولی دریغ که ماه نشسته در چاهی
و باز پرسش آخر، جواب معلوم ست
"عزیز فاطمه آیا بود سویت راهی؟"
شاعر : علی لواسانی
حساس شده ام
بودن هایی را که تنها طیِّ اوقات است و
لحظه هایی را که غفلت و وهم آن ها را فرو خورده است...
حساس شده ام این روزها
همه ی دیروز و امروز و فرداها را...
مــــدام به " شما " فکر می کنم
من به هوای آمدنت چه کرده ام...
و شناختم را به کدامین حد و مرتبه رسانده ام؟!
حساس شده ام
درگیرم...
گزارش کاری باید بنویسم در محضرتان فردا روز
از بیان خودم
گرچه " شما " همه چیز را آگاهی
اما صداقتم اینبار مورد آزمایش است
در محضر چشمانت
خدا کند که نبازم
باید قوی شد
قوی کرد
و قوی ماند این روزها
تا به چشم بیاد این من
در خیل عظیم کارها...
پی نوشت: آیه ی 72 اسراء را میخوانم: " هرکس درین جهان نابیناست در عالم آخرت نابینا و گمراه تر خواهد بود"
و به این فکر میکنم اینجا که امامم را نشناختم ، آنجا چطور شفیعم را پیدا کنم؟!... که نابینایم ...