✿ یا سریع الرضا...
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه ی او نگذارم
♥مدتی گم بودم در انتظار رخصت بیداری...
♥ خدای مهربان منت نهاد و پس از دشواری ها و عسر ها نعمت اذن سفر را به من داد
♥ سفری شگفت که من یقین دارم حکمت هایی در آن بود ، که با عقل من که نه ولی با قدرت او سازگار است...
♥ شاید این سفر سکوی پرتابی باشد برای رسیدن به هدفی غایی!
♥ شاید سالیان بعد بگویم نقطه ی مبدا چرخش زندگیم از این سفر کلید خورد
♥ و شاید مقدمات پروازی سرخ در این سفر مهیا...
♥ بگذریم که همه ی این ها ، شایدهاییست به اندازه ی وسع عقل کوچک یک بنی بشر که اگر قرار به تایید باشد باید با اعمال از این به بعدم محک بخورد وگرنه که زهی خیال باطل...
♥ منت دادند به من خدا و فرشتگان و شاهدینش و من دهه ی آخر ماه خدا را به میهمانی شمس الشموس نائل شدم .
。 ◕‿◕。 。 ◕‿◕。 。 ◕‿◕。
♥♥♥ آخ که چی می شد تو بگی ، خونتو جمع کن و بیا!
♥♥♥ رها بکن زندگی رو ، بیا به مشهد الرضا...
。 ◕‿◕。 。 ◕‿◕。 。 ◕‿◕。
♥ یاد سال قبل نیز بخیر که میهمانی در میهمانی بود ، رمضان ماه میهمانی و مکه محل میزبانی...
♥ امسال هم که کنار آقای مهربانی ها...
♥ سال بعد اما...
♥ خدا می داند!
♥ می گفتند اگر می خواهی رمضان را ، شب قدرش را خوب درک کنی باید از همین حالا برای سال بعد آماده شوی...
♥ خدا کمکمان کند تا آماده شویم برای میهمانی بعد...
♥ شنیدم که می گفت مثلِ بعضی ها همچون آبکشیست اندر دریا!
♥ در ماه خدا کاملا غرق دریای رمضان می شوند و پر می کنند خود را از همه ی خوبی ها...
♥ اما به محض پایان ماه ، از دریا بیرون می آیند و از کف می دهند سرمایه ی یک ماهه را
♥ خدا کند که ما اینچنین نباشیم و حفظ کنیم همه چیزهای کسب شده را و بیافزاییم بر آن ها برای قرب الی الله...
♥ حرف بسیار است از دغدغه های ایجاد شده و بیدار شده در این سفر
♥ کوتاه می کنم سخن را
♥ شاید بعدها نوشتم از خاطرات شیرینش...
♥ و شاید نگهشان دارم در کوله بار یادها و عمل ها!
♥♥♥ با اشتیاق قصد زیارت نمودم و
♥♥♥ هر وقت آمدم حرمت ، زود سیر شد
♥♥♥ چیزی نمانده بود که پر در بیاورم
♥♥♥ وقتی که آب و دانه نصیب حقیر شد...
یاعلی....
اطلاعیه مهم
باعرض پوزش از همسنگران و بازدیدکنندگان عزیز
باپیوستن من به بلاگ بیان
در صورت پیوند لینک آدرس وبلاگ اصلاح شود..
منتظر حضورگرمتان در وبلاگ